»» یا حسین
امان نامه ی شمر
در این هنگام شمر بن ذی الجوشن جلو آمد و صدا زد: خواهر زاده هایم:
((عبدالله)) ((جعفر)) ((عباس)) ((عثمان)) کجا هستند؟
امام حسین گفت: جوابش را بدهید. حضرت عباس(ع)وبرادرانش گفتند:
چه کار داری؟ شمر گفت: شما پیش من در امان هستید. اطاعت امیر مؤمنان
یزیدبن معاویه را گردن نهید و با ما باشید.
حضرت عباس(ع)فرمودند: دستانت بریده باد و..............ما هیچ وقت
مولایمان حسین را ترک نمی کنیم .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سامان ( دوشنبه 85/10/25 :: ساعت 1:0 صبح )
»» یا حسین
توصیف جنگ و شهادت
راوی می گوید:عبیدالله بن زیاد لشکر خود را برای جنگ با امام(ع) فراخاند.
و آنان نیز پیروی کردند وآماده ی جنگ شدند. او در حقیقت قوم
خود را پستی واداشت تا کور کورانه وبی اراده اطاعتش کنند
وبرهمین اساس آخرت عمر سعد را به دنیای خود خریدند و او را سر لشکر سپاه خود قرار داد.
عمر هم قبول کرد و همراه با چهار هزار سواره نظام برای جنگ با امام(ع)
از کوفه بیرون آمد. عبیدالله بن زیاد هم پیوسته برای او لشکر می فرستاد تا
آن که از زمان ورود او تا شب ششم محرم لشکر او به بیست هزارنفر رسید.
از آن زمان بود که کاررا بر امام حسین(ع)سخت گرفتند،به طوری که تشنگی بر حضرت و یارانش غلبه کرد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سامان ( یکشنبه 85/10/24 :: ساعت 10:59 صبح )
»» از مکه تا کربلا
امام حسین
حسین علیه السلام
r از مکه تا کربلا
امام حسین (علیهالسلام) از مکه تا کربلا حدود 23 روز در راه بود. چون وصول امام حسین به کربلا روز دوم محرم الحرام میباشدو در طول این مدت قضایا ى متعدد ى از امام حسین (علیهالسلام) نقل شده است که ما در این مختصر به چند مورد اشارهاى میکنیم.
r در منزل ثعلبیه
راویان اخبار آوردهاند: کاروان شهادت به مسیر خود ادامه داد تا به منزل ثعلبیه رسیدند، وقت ظهر امام به خواب خفیفى رفت و بیدار شدند، پس فرمودند: هاتفى را دیدم که میگوید: شما میروید در حالى که اجل و مرگ شما را به سوى بهشت حرکت میدهد.
پس جناب على اکبر گفتند: «پدر جان مگر ما بر حق نمیباشیم. »
حضرت فرمودند:« آری، اى فرزندم، قسم به خدایى که بازگشت بندگان به سوى اوست. »
پس على اکبر عرض کردند:« در این صورت باکى از مرگ نیست. »
امام فرمودند:« فرزندم، خدا به تو بهترین جزائى را که به فرزندان از پدران میدهد عطا فرماید.
پس شب را در آن منزل ماندند، چون صبح شد مردى از کوفه که اباهرهى ازدى نام داشت به حضور حضرت مشرف شد. سلام کرد و گفت: « اى پسر پیامبر خدا! چه چیزى تو را از حرم خدا و حرم رسولش بیرون نموده.» منظور اباهره این بود که چرا در حرم خدا که حرم امن بود نماندى و اسیر بیابان شدی. امام جوابى فرمودند که در این جملات هدفش از قیام و عاقبت و سرانجام خود و بنى امیه را روشن نمودند تا معلوم باشد که امام از روى علم به آیندهى کار, طبق وظیفه الهى اقدام به این سفر نموده و سفرش سفر خدائى است و هر جا که حسین باشد آنجا حرم خداست, و بر حسین (علیهالسلام) حتى در حرم امن الهى هم امنیت از سوى جنایتکاران بنى امیه نمیباشد. امام فرمودند:
« واى بر تو اى اباهره. همانا بنى امیه اموالم را به غارت بردند و من صبر پیشه ساختم، حرمتم را هتک نمودند و صبر کردم، و آخر خواستند (در حرم امن الهى ) خونم را بریزند که از دستشان گریختم، ( که مبادا خونم داخل حرم ریخته شود) ولى به خدا سوگند، گروه ستمگر آخرالامر خونم را خواهد ریخت, و خدا به سبب این ظلم لباس ذلت را به تنشان خواهد پوشاند و شمشیر برندهاى بر آنان مسلط خواهد کرد. و کسانى را بر آنان مسلط کند که آنان را ذلیل کنند تا ذلیلتر از قوم سبا باشند, که زنى بر آنان غالب شد و اموالشان را به غارت برد و خونشان را ریخت و آنان را به لباس مذلت نشاند.
rزهیر و امام حسین (علیهالسلام)
زهیر پسر قین از شرافت و بزرگوارى خاصى برخوردار بود، و همراه قومش مقیم کوفه بود، مردى دلیر و شجاع بود و در جنگها براى خود مواضع مشهورى داشت.
زهیر عثمانى بود و از على و خاندانش بدور بود، ولى حسین (علیهالسلام) را دوست داشت و همین دوستى سبب شد زهیر عثمانى علوى و حسینى شود.
در تاریخ نیامده که امام حسین (علیهالسلام) در مکه یا در مدینه از فردى بالخصوص دعوت کرده باشد. ولى در بیابان از زهیر دعوت کرد چون حیف بود مردى چون زهیر عثمانى و یزیدى بماند. زهیر با امام حسین (علیهالسلام) خلوتى کردند. نور ولایت بر قلبش تابید و زهیر حسینى شد. زهیر گرچه در ظاهر از حسین دور بود ولى در باطن با حسین بود و لایق شهادت. جوانمردى حسین اجازه نمیداد زهیر که شایسته حسین بود از حضرت دور بماند.
راویان اخبار از جماعتى که همراه زهیر بودند آوردهاند:
« چون از مکه خارج شدیم، پشت سر امام حسین (علیهالسلام) حرکت میکردیم، و کراهت داشتیم با حسین (علیهالسلام) همراه شویم.
روزى در یک منزل با فاصلهاى از هم رحل اقامت افکندیم. مشغول غذا خوردن بودیم که یک وقت فرستادهى امام حسین (علیهالسلام) را دیدیم که نزد ما آمده و بر ما سلام کرد و گفت: اى زهیر پسر قین امام تو را خواسته که به حضورش شرفیاب شوی.
زهیر به سوى امام رفت، زهیر یزیدى رفت و حسینى برگشت، پس دستور داد خیمهگاهش را به نزد خیمههاى حسین بردند.
سپس به همسرش گفت: از آنجا که نمیخواهم به جز خیر چیزى از من به تو برسد بعد از این تو را طلاق دادم. چون من تصمیم گرفتم بر همراهى حسین (علیهالسلام) که جانم را فدایش کنم و از وى حمایت کنم. پس اموالش را به وى داد و با اقوامش او را به سوى خانوادهاش فرستاد.
سپس به اصحاب خود گفت: هر کس از شما بخواهد با من باشد با من بیاید و الا این آخرین دیدار بین من و اوست.»
پس از آن همه امکانات خود را در اختیار امام حسین (علیهالسلام) گذارد و نیرویش را در راه امام به کار گرفت و جان بر کف در خدمتش بود و آرمانش آرمان حسین بود تا جان به فدایش کرد. امام بر بالینش آمد و دعایش کرد.
r نامهاى به کوفه و شهادت قیس بن مسهر صیداوى
چون کاروان به منزل حاجز رسیدند، امام قیس بن مسهر صیداوى ـ و به نقلى برادر رضاعى خود, عبدالله بن یقطر ـ را با نامه و پیامى به کوفه فرستاد. این درحالى بود که در عالم ظاهر خبر شهادت مسلم به امام نرسیده بود.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سامان ( شنبه 85/10/23 :: ساعت 10:40 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا حسینیا حسیناز مکه تا کربلا